ml>
شیعیان موسم شور ونوا شد شور قیامت عظمی بپا شد
زبهر مصطفی شافع محشر گیسو پریشان زهرای اطهر شد
علی آن شاه دین شیر دلاور بریزد اشک غم از دیده ی تر
همه گویند زهرا دلغمین است ندارد حرمتی زیرا یتیم است
خلایق سر به سر از ما بریدند همه از خانه ی ما پا کشیدند
شنیدستم که زهرای حزینه سر قبر پدر اندر مدینه
چو بلبل ناله و آه و فغان داشت شکایتها زامت بر زبان داشت
به جای حرمت کاشانه ی من زدند آتش ز کین در خانه ی من
پدر بعد از تو با غم یار گشتم به پیش چشم امت خوار گشتم
زبهر مصطفی شافع محشر گیسو پریشان زهرای اطهر
*** *** ***
نوشته شده توسط : مسافر کربلا