ml>
شیعه زن بر سینه وبر سر خون ببار از دیده ی تر
کز اثر زهر ستم شد خون جگر قره العین زهرای اطهر
شد چو مسموم آن شاه دین با دو صد غم گفت این چنین
خواهر ماتم زده ی زار وحزین گو حسین جان بیا حالم ببین
سوی برادر شده آندم شتابان گفت چه رو داده ای شاه خوبان
در جوابش شاه مظلوم گفتا آن مسموم محزون
ای که شد از ماه ومعین منع ومحروم شو پرستار اطفال معصوم
من چو رفتم زین دار فانی بعد مرگم یک زمانی
دست به شمشیر مزن تا توانی پهلوی مادرم ده مکانی
نوشته شده توسط : مسافر کربلا