ml>
گذارم افتاد روزی بر مدینه به دل گفتم فغان از ظلم و کینه
ندانستم چرا در شهر طاها نباشد سایه ای از قبر زهرا؟
الا ای باب بیت محرم یار چرا بشکستی پهلوی دلدار؟
چرا آتش شدی بر قلب حیدر ؟ چرا پر پر نمودی یاس اطهر ؟
چرا دردانه ی محبوب افلاک به شلاق جفا افتاده بر خاک؟
علی جز تو دگر یاری ندارد به قوم بی حیا کاری ندارد
به بازوی کبودت چون نظر کرد از این دنیا ومافیها گذر کرد
عجب نبوَد بر آن قوم ستمگر ستم بر جسم وبر جان پیمبر
ز سوگ آیه ی تطهیر زارم که آهم جز یک تکبیر نارم
مگر آل نبی امت نبودند؟ کز آنها این چنین حرمت ربودند؟
خدا! کی خواهد آمد آن نور عینش کند احیای فریاد حسینش
بگیرد انتقام از ظلم وکینه شود ام القری شهرمدینه
اللهم عجل لولیک الفرج.
نوشته شده توسط : مسافر کربلا