ml>
من به راهی میروم کانجا قدم نامحرم است
از مقامی حرف میگویم که دَم نامحرم است
ما اگر مکتوب ننوشتیم عیب ما مدان
در میان راز مشتاقان ،قلم نامحرم است
بیدل دهلوی
این قطعه های پابرهنه ، ادامه یک واقعیت آفتابی اند، واقعیتی که هشت سال بر این مرز وبوم سایه افکنده بود ودر متن این واقیعیت ،بسیاری زیستند وبسیاری شهید شدند
وبسیاری هنوز ادامه آن واقعیت اند .
سلوکشان به زیبایی آن سالهاست .در قله های برفی غرب بال میزنند ودر غربت جنوب میگریند .وتصوّر صدای خمپاره ها یک آن رهایشان نمی کند ، قلمهاشان عطر باروت را منتشر میکنند وچشم بسته آدمها را به جایی می برند که عرصه جدال مین ها وسر نیزه هاست - جبهه را میگویم -که نه تنها خاستگاه عشق وزیبایی ومعرفت که خاستگاه هنر متعهد نیز بود واز جمله هنرها نوسندگی جنگ بود که بسیاری بدان نائل شدند .بعضی هنوز در این جاده طی طریق میکنند .
مسافران این جاده ادعایی نداشتند وندارند .گاه مکنونات قلبی شان را در ورقه های کاهی مینوشتند
این جاودانه ها از برکت نفس حق شهیدان به خیال نویسنده این کتاب راه یافت .
من هم به نوبه خودم ووظیفه خودم دیدم تا شما را با خاطرات این عزیزان آشنا کنم
خاطرات این مردان .که جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند ونثار این آب خاک واین مرز کردند
شما نیز اگر با زمزمه این خاطره ها گرمی یافتید ما را هم دعا کنید .
شبنم یاد
آماده پرواز
شب عملیات بدر بود .شهید عزیز(داوود علی پناه ) چهره ای نورانی وحالتی روحانی پیدا کرده بود .او هیچ گاه لباس فرم سیاه نمی پوشید .آن شب لباس سبز سپاه را که بسیار
پاک ومرتب واتو شده بود به تن کرده خود را به عطری خوشبو کرد .پوتین ها را واکس زد وچفیه قرمز عربی تمیزی را به سر گذاشت ، او رو به من کرد وگفت (امشب شب دامادی من هست )
یادم هست به دلیل آموزش فشرده ای که در اب سرد جهت آمادگی عملیات بدر انجام میشد پایش سیاتیک گرفته بود ودکتر به ایشان گفته بود اگر بار دیگر به داخل آب بروی بایدپایت را قطع کنیم وایشان لبخند شیرینی زده وگفته بود اگر برگشتم شما پایم را قطع کن واو در عملیات بدر با چهره ای خندان به سوی خدا پر کشید ومهمان شهدا شد
خاطره از همرزم شهید
مهدی حاج کریمیان
نوشته شده توسط : مسافر کربلا