ايننخل تر کز آتش جانسوز تشنگيدود از زمين رسانده به گردون حسين توست
اين ماهيفتاده به درياي خون که هستزخم از ستاره بر تنش افزون حسين توست
اين غرقهمحيط شهادت که روي دشتاز موج خون او شده گلگون حسين توست
اين خشک لب فتادهدور از لب فراتکز خون او زمين شده جيحون حسين توست
اين شاه کم سپاه که باخيل اشگ و آهخرگاه زين جهان زده بيرون حسين توست
اين قالب طپان که چنينمانده بر زمينشاه شهيد ناشده مدفون حسين توست
چون روي در بقيع به زهرا خطابکردوحش زمين و مرغ هوا را کباب کرد