به نام حضرت دوست
جانا زهجر رويت شب تا سحر بسوزم
شب تا سحر برايت با اشک تر بسوزم
چون صبح مي شود باز تا شام من غمينم
با اين غمي که دارم شام دگر بسوزم
در رهگذر بيايم از تو سراغ گيرم
چون کام برنيايد در رهگذر بسوزم
با دوستان نشينم ، باذکر تو قرينم
از جمع دوستان باز من بيشتر بسوزم
چون آفتاب بينم ، اي آفتاب عالم
چون زير ابر هستي من بيشتر بسوزم
هر جا قدم گذارم در سوز و ساز هستم
هم در حضر ز هجرت هم در سفر بسوزم
تو از علي صافي گيري خبر چه نيکوست
چون نيستم ز حالت من با خبر بسوزم
سروده حضرت آيت الله العظمي علي صافي
(کتاب راز دل)
در پناه حضرت دوست