هميشه قبل هر حرفي برايت شعر مي خوانم
قبولم کن من آداب زيارت را نمي دانم
نمي دانم چرا اين قدر با من مهرباني تو
نمي دانم کنارت ميزبانم يا که مهمانم
نگاهم روبروي تو، بلاتکليف مي ماند
که از لبخند لبريزم، که از گريه فراوانم
به دريا مي زنم دريا ضريح توست غرقم کن
در اين امواج پرشوري که من يک قطره از آنم
سکوت هرچه آيينه، نمازم را طمأنينه
بريز آرامشي ديرينه در سينه پريشانم
تماشا مي شوي آيه به آيه در قنوت من
تويي شرط و شروط من اگر گاهي مسلمانم
اگر سلطان تويي ديگر ابايي نيست مي گويم :
که من يک شاعر درباري ام مداح سلطانم
از مشهد الرضا دعا گويم